- هم کاری
- بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند
معنی هم کاری - جستجوی لغت در جدول جو
- هم کاری
- هم شغلی، شرکت با دیگری در کاری و شغلی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کم تجربگی ناشیگری
کم کار بودن
Underemployment
subemprego
Unterbeschäftigung
niedostateczne zatrudnienie
неполная занятость
неповна зайнятість
subempleo
sous-emploi
sottoimpiego
ondertewerkstelling
अधूरी रोजगार
kekurangan kerja
تشغيلٌ جزئيٌّ
불완전 고용
תַּת-תַּעֲסוּקָה
yetersiz istihdam
ajira isiyotosheleza
การจ้างงานต่ำกว่าเกณฑ์
অপূর্ণ চাকরি
نیم روزگاری
مشارکت
با هم کار کردن، به یکدیگر کمک کردن در کاری، هم پیشگی و شرکت در کاری
دو یا چندتن که بیک کار و شغل اشتغال دارند هم شغل هم پیشه، حریف رقیب: حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زر دوز و بوریا بافست. (حافظ)، حریف کشتی: آری آری هوس کشتی همکار خوش است چارتکبیربرین عالم غدار خوش است. (گل کشتی) یا همکاران. (زردشتی) ایزدان یاور امشاسپندان مثلاایزد ماه ایزد گوش وایزد دارمهمکاران امشاسپند بهمن اند
Collaborative, Cooperative, Collaboration, Cooperation, Cooperativeness
colaboração, colaborativo, cooperação, cooperativo
colaboración, colaborativo, cooperación, cooperativo
współpraca, współpracy
сотрудничество , совместный , кооперативный